اشتغال ا ز منظر افسانه های عامیانه لرستان
اشتغال ا ز منظر افسانه های عامیانه لرستان
گروه مدیریتی صفحه فرهنگ لر
چکیده
افسانه مأمن زندگی واقعی انسانهاست حتی اگر آنها را جادویی بنامند و پری وار بدانند. در پس لایههای جادوزده افسانهها، زندگی مردم عامه، خواستها و ارزشهایشان جریان دارد. از این رو کار و تلاش برای کسب رزقبخشی ساری و جاری افسانهها محسوب میشود. لایهای که هر چند به طور مستقیم بر آن تأکید نمیشود اما تکرر واژگان کلیدی آن میتواند شمای کلی از آن را در اختیار قرار دهد.
در این مقاله به بررسی افسانههای لرستان پرداختهایم و آنها را از منظر مشاغل موجود در افسانهها واکاویدهایم. از بین نود افسانه بررسی شده در این مقاله به صورت تحلیل موردی، مشاغل ذکر شده در افسانهها را بر حسب فراوانی و درصد به دست آورده و در بخشی به بررسی پایگاه اجتماعی مشاغل و جنسیت شاغلین پرداختهایم.
با توجه به نتایج حاصل از این پژوهش «حاکم» به عنوان یک شغل و فراتر از آن به عنوان یک منزلت اجتماعی مطلوب مد نظر قرار گرفته است و به لحاظ اهمیت آن در افسانههای ایرانی بخشی از مقاله به تحلیل آن اختصاص يافته است. در انتهای تحقیق نیز نمونههایی از افسانههای لرستان که با محوریت تلاش و رزق حلال است برای شاهد ذکر شده است.
پرداختن موضوعي و هدفدار به افسانهها ميتواند پيام را به شکل مطلوب به مخاطب منتقل کند. استفاده از افسانهها براي توليد برنامههاي سرگرمکننده زمينه را براي ارتباط آسان و سهل مهيا ميسازد. ساخت انيميشن، مجموعههاي نمايشي، کليپهاي آموزشي و نيز استفاده از اين موضوعات در بحثها و گفتگوهاي فرهنگي از زمينههايي است که اين مقاله ميتواند در آنها راهگشا باشد.
کليدواژهها: افسانههاي لرستان، مشاغل، مشاغل در افسانهها، کار در افسانهها
مقدمه
هر فرهنگی گذشته از تبادلاتی که با فرهنگهای دیگر دارد در اصل مولود جامعهای است که در آن پا به عرصه ظهور گذاشته، از این رو ویژگیهای خاص اجتماعی هر حیطه جغرافیایی و فرهنگی را به نمایش میگذارد.
فولکلور، گوشهای از فرهنگ را تشکیل میدهد و قصههای عامیانه – افسانهها – بخشی از فولکلور هستند. به عبارتی افسانهها بخشی از هویت فرهنگی هر قوم و ملتی را تشکیل میدهند. «موقعیت جغرافیایی و اکولوژی، زبان و ادبیات، بناهای تاریخی و آثار باستانی، صنایع دستی و دستآفریدهها، اعتقادات و باورهای دینی و دانشمندان و نامآوران و آثار آنها» (روحالامینی، ١٣٧۴: ١٥٨) هفت زمینهای هستند که برای تعیین هویت فرهنگی یک منطقه لازم و ضروری قلمداد ميشوند.
قصه، نمودار قسمت مهمی از میراث فرهنگی هر قوم و ملت است. ارزشهای سنتی و زمینههای فرهنگی و روانشناختی و همچنین حوادث و سوانح اجتماعی جدید در آن منعکس است. (مارزلف، ١٣٧٦: ١٥) بنابراین افسانههای عامیانه بخشی از باورهای یک گروه یا یک جامعه را به نمایش میگذارد. اعتقاد به تلاش و کار یکی از بنمایههای اصلی در فرهنگ ایرانی است. نحوه معیشت، ساختار تاریخی – جغرافیایی، نوع ارتباطات با جهان بیرون و ساير مؤلفهها همه در شکلگیری اعتقادات و تفکرات یک قوم مؤثر است.
با توجه به فرهنگ و ذهنیت قومی، افسانهها نیز رنگ و بوی محلی به خود میگیرند. افسانهها ریشه در طرز معیشت، تاریخ مشترک، اندیشه و جهانبینی و عوامل مؤثر متعدد دیگر در یک قوم دارند و در این میان آن چه که چندان مطرح نیست، وجود یک یا چند شخص سازنده و روایتگر افسانههاست.
در این مقاله مشاغل موجود در افسانههاي عاميانه لرستان براي مطالعه فرهنگ قومي مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
طرح مسئله
افسانهها آینه تمامنمای يک جامعهاند. شادی، سوگ، عشق، ارزشهای اخلاقی و دینی همه و همه در افسانهها به شکلی زنده و واقعی به تصویر کشیده میشوند. در واقع افسانه یک جهان مثالی است که قهرمان آن بین دو مرز اهریمنی و اهورایی در جدالی پیروزمند قرار گرفته است. هر چند قصه پریان یا افسانههای جادویی «داستانی است که در جهان غیرواقعی رخ میدهد، مکان و شخصیتهای معین ندارد و سرشار از رخدادهای شگفت و باور نکردنی است» (جهازی، ١٣٨٨: ٢٠) اما هر آن چه در جهان قصه رخ میدهد در جهان واقعی نمود و تجلی عینی مییابد. حتی اگر این بیان به زبان رمز و در لفافه باشد. به هر روی انعکاس واقعیتهای جاری یک جامعه را میتوان در افسانهها مشاهده کرد.
از این روی در افسانهها هم چون دنیای واقعی، شخصیتهای داستان دارای روال معمول زندگی است. آنها دارای شغلهایی هستند که هر یک جایگاه و منزلت اجتماعی آنها را به نمایش میگذارد. قهرمان داستان به دنبال کسب نان و دستیابی به آرزویی دور و دیر، بار سفر میبندد و آرزوهایش را در کاخ پادشاهی مییابد و به وصال معشوق میرسد.
در نگاه اول افسانهها داستانهایی به نظر میرسند که قهرمانش دنیاهای خیالی را در مینوردد و بر بال تقدیر به کمک پرندهای که روزی او را مدد رساندهاند یا پیر خردمندی که گاه بیدلیل قهرمان را به سر منزل مقصود راهنما میشود یا هدایت دو کبوتر سخنگو که بر روی شاخه درختی، راه را از بیراه به قهرمان خوابآلود مژده میدهند یا... . اما همه اینها بخشی از جریان هدایتگری توسط نیروی برتر در افسانههاست. آن چه در این میان کمتر به چشم آمده روایت واقعی است که از زندگی رومزه و باورهای مردمان این سرزمین، الهام گرفته است. در فرهنگ ایرانی، عنصر تلاش و کوشش برای به دست آوردن لقمهای نان حلال، به عنوان یکی از شاخصههای فرهنگی به کرات مشاهده میشود. رد پای این نگرش را میتوان در افسانهها نیز بازجست.
از سوی دیگر رابطه معناداری بین شغل شخصیتها در افسانهها و جایگاه اجتماعی آنها وجود دارد. به عبارتی وقتی شخصیتی در ابتدای افسانه با یک شغل خاص معرفی میشود، منزلت اجتماعیاش به اطلاع شنوندگان میرسد تا از طریق آن بتواند با کل افسانه ارتباط برقرار کنند. به نظر میرسد مشاغل شخصیتهای افسانه به شکلی هدفمند طراحی شدهاند و بر حسب تصادف نیست که فردی خارکن است و دیگری چوپان یا پادشاه و....
در این تحقیق هدف اصلی کشف رابطه بین جایگاه اجتماعی مشاغل با شخصیتهای افسانه است. به اين دليل مشاغل ذکر شده در افسانههای لرستان مورد بررسي قرار گرفته است تا ضمن معرفی افسانههایی با مضمون اصلی «تشویق کار و تلاش»، مشاغل ذکر شده در افسانهها نيز معرفی شوند.
مشاغل معرفی شده در افسانهها
آنچنان که در زندگی واقعی میگذرد در افسانهها نیز شخصیتهای مختلف داستان، دارای مشاغل گوناگونیاند. از بین افسانههای گردآوری که بالغ بر ١٥٠ افسانه بود، فقط ٩٠ مورد آنها بررسی شدند. علت گزینش این تعداد حذف افسانههای تکراری با مضامین مشابه و افسانههای حیوانات بود که در این تحقیق مد نظر نیستند.
برای به دست آوردن فهرستی از مشاغل معرفی شده در افسانهها واحد مورد تحلیل «واژه» یا همان عنوانهای شغلی است چه این واژگان مشاغل جاری و چه مشاغل متروکه را شامل شوند. به این ترتیب قریب به ١٨ گونه شغل با فراوانی ٢٣٩ به دست آمد که در جدول شماره (1) به نمایش گذاشته شده است.
در مورد «شاه» علیرغم ابهامی که مبنی بر احراز یک شغل یا یک تیپ شخصیتی یا یک پایگاه اجتماعی وجود دارد، ما گزینه شغلی را برگزیدیم. چرا که در برخی افسانهها این شخصیت علاوه بر جایگاه اجتماعی دارای نوعی قدرت و توانایی است که از عنوان «پادشاهی»اش برآمده است. در مورد دعانویس و جادوگر نيز اين مسئله صادق است زيرا به هر حال در عرف نوعی شغل محسوب میشد که فرد از طریق آن امرار معاش میکرد.
در تحلیل واژگان هر گاه به واژه مترادف برخورده شد هر دو، یکی احتساب گردیده است. مثلاً دو واژه «بازرگان» و «تاجر» هر دو برای اشاره به یک شغل استفاده میشود یا در مورد دزد و راهزن علیرغم تفاوت در حیطه عمل، به علت مشابهت در انجام رفتاری خلاف عرف اجتماعی و وجود شباهتهای ظاهری هر دو در یک رده قرار گرفتند. عنوان کدخدا نیز که مشابهتهایی با شاه دارد در افسانهها به عنوان یک گونه شغلی در نظر گرفته نشد. بر این اساس جدول زیر طراحی گردید که
اطلاعات مربوط به مشاغل را میتوان از آن استخراج کرد:
جدول شماره (1)
|
عنوان شغل |
فراوانی |
درصد |
|
شاه |
٦٣ |
۴/٢٦٪ |
|
خارکن، هیزمشکن |
٢٨ |
١٢٪ |
|
جادوگر، دعا نویس و... |
٢٨ |
١٢٪ |
|
وزیر |
٢١ |
٨/٨٪ |
|
چوپان، دامدار، گلهدار |
١٩ |
٨٪ |
|
شکارچی |
١٥ |
٢/٦٪ |
|
طبیب |
١٢ |
١/٥٪ |
|
سرباز، نگهبان |
١١ |
٦/۴٪ |
|
دزد و راهزن |
٩ |
٥/٣٪ |
|
کشاورز |
٨ |
٣/٣٪ |
|
تاجر، بازرگان |
٦ |
٥/٢٪ |
|
کارگر |
٥ |
١/٢٪ |
|
باغبان |
٣ |
٣/١٪ |
|
جلاد |
٣ |
٣/١٪ |
|
ماهیگیر |
٣ |
٣/١٪ |
|
ناخدا |
٢ |
١ |
|
نانوا، شاطر |
٢ |
١ |
|
قصاب |
١ |
٠٥٪ |
|
کل |
٢٣٩ |
١٠٠ |
«در افسانههای جادویی ایرانی، قهرمان، دو خاستگاه اجتماعی متفاوت دارد: الف) از افراد برترین طبقه حاکم جامعه، یعنی خاندان ثروتمند حکومتی است ب) قهرمان از میان مردمان فرودست جامعه برخاسته و در بیشتر این قبیل موارد از فقیرترین افراد است. در این گونه، قهرمان در چهره خارکن، چوپان، ماهیگیر، آبکش یا به طور کلی آدمی فقیر و بدبخت ظاهر میشود» (خدیش، ١٣٨٦: ١١٨)
همانطور که در جدول فوق مشخص است بیشترین فراوانی مربوط به «شاه» و کمترین مربوط به شغل «قصاب» است. با توجه به این که مشاغل شهری در افسانهها کمتر مد نظر بودهاند به نظر میرسد افسانههای لرستان دارای خاستگاهی ویژه مبتنی بر زندگی متکی به اقتصاد کشاورزی و دامداری باشد. البته با توجه به پيشينه استان لرستان و مشاغل کنونی موجود در استان میتوان بر این خاستگاه تأکید کرد.
نکته جالب دیگر که از افسانههای مذکور میتوان استنباط کرد تراکم در مشاغلی مانند هیزمشکنی و خارکنی است. که تقریباً ٢٨ درصد از کل فراوانی را دربرگرفته است. با توجه به اشاراتی که در افسانهها شده بدون استثنا همه افرادی که دارای مشاغل مذکور بودند از وضعیت مالی خوبی برخوردار نبوده و به سختی روزگار میگذراندند. بنابراین اگر مشاغل دیگری مانند کارگر و همچنین در برخی موارد «کشاورز فقیر» را به آن اضافه کنیم تقریباً با بالاترین جایگاه اجتماعی و شغلی ذکر شده در افسانههای لرستان برابری خواهد کرد. به نظر میرسد این مسئله نابرابریهای اجتماعی موجود را به نمایش میگذارد بويژه که عموماً شاه بودن در افسانهها جنبه نمایشی یا صرفاً بیانگر پایگاه اجتماعی مطلوب است که شخصیتهای مختلف داستان تمایل به رسیدن به آن جایگاه را دارند نه واقعیت موجود. بنابراین میتوان تصور کرد آمار به دست آمده در مورد «شاه» گویای واقعیت جاری اجتماعی نیست اما اشاره به مشاغل با درآمد کم میتواند بیانگر وضعیت نامطلوب اجتماعی مردم باشد. البته نباید نادیده گرفت که گاه کدخدای یک روستا، یا فرد ثروتمند در افسانهها جای خود را به شاه میدهند. که در این صورت میتوان وجود شکاف طبقاتی را نیز مد نظر قرار داد.
دستهبندی مشاغل بر حسب جنس
در افسانههای لرستان، شغل، امری مردانه محسوب میشود. در افسانههای بررسی شده فقط یک مورد پادشاه زن، یک مورد ماهیگیر زن و سه بار زنی از طبقه پایین اجتماعی به عنوان خدمتکار معرفی میشوند. به نظر این امر بازتاب واقعیت اجتماعی باشد که زنان را در عرصههای اجتماعی منع کرده یا اساساً مشاغل زنانه را بخشی از وظایف زنانه میداند. مثلاً در افسانههای بررسی شده مواردی مانند نخریسی، حصیربافی و قالیبافی نیز توسط دختران و زنان انجام میشود اما این امر به معنی داشتن شغل یا کسب درآمد از این طریق نیست و بیشتر بخشی از وظایف آنها را تشکیل میدهد.
جادوگری، فالبینی و پیشگویی نيز از مشاغل ويژه زنان هستند که در افسانههای بررسی شده نسبت تقریباً برابری ميان زنان و مردان اين حرفهها به دست آمد؛ ١٦زن و ١۴مرد.
در این میان به زنانی نیز اشاره میشود که نقش حیلهگرانهای را بر عهده دارند آنها عموماً در اختیار پادشاه هستند و در ازای فریب زنی که پادشاه یا پسرش عاشق او شدهاند، پاداشي درخور دریافت میکنند. البته نمیتوان آن را به عنوان یک شغل به حساب آورد از این رو در این تحقیق موارد ذکر شده، شغل محسوب نشده است.
در افسانههای لرستان به شغل دیگری نیز اشاره میشود و آن درویش است. دراویش یا قلندرها معمولاً در نقطه مقابل جادوگران و دعانویسها قرار میگیرند و به عنوان چهره مثبت در افسانهها یاد میشوند. آنها مشکلات مردم را رفع میکنند و در ازای آن دستمزدی دریافت نمیکنند.
پایگاه اجتماعی مشاغل در افسانهها
مشاغل مختلف در هر جامعه از اعتبار اجتماعی ویژهای برخوردارند. اغراق نیست که در افسانهها معتبرترین شغل، پادشاهی ذکر شود که در ذیل به تفضیل به بررسی آن خواهيم پرداخت. به طور کلی در افسانهها صرف داشتن شغل یا انجام کاری برجسته به فرد منزلت اجتماعی نمیدهد و این فرد میتواند در دسته شخصیتهای منفی داستان قرار گیرد. مثلاً در افسانه «شش برادر» علیرغم این که یکی از بردران تاجر موفقی است اما جایگاه اجتماعی مطلوبی ندارد. چرا که او اموالش را از طریق حيلهگري و کلاهبرداري به دست آورده است. یا در افسانه «میمونک» کشاورز خسیس که حاضر نیست از دسترنجش استفاده ببرد یا به دیگران کمکی بکند، به صورت شخصیت منفی داستان مورد تهاجم دزدان قرار میگیرد و راوی با اطمینان یادآور میشود که سرانجام انسان خسیس چنين است.
حتی گاه در برخی از افسانهها افراد فقیر از شأن اجتماعی مطلوبی برخوردارند. مثلاً کچل به عنوان شخصیتی که عموماً خارکن یا چوپان است به خاطر هوش و فراستش مورد ستایش قرار ميگيرد و از این طریق به جایگاه اجتماعی بالا یعنی ازدواج با دختر پادشاه نیز دست مییابد.
هر چند در عرصه زندگی اجتماعی ظاهراً مردم به افراد ثروتمند احترام میگذارند اما در بطن فرهنگ عامه این واقعیت به گونه دیگري تجلی پیدا میکند. به عبارتی آنجا که ملاحظات اجتماعی اجازه بیان واقعیت را ندارد، افسانهها بیهیچ ملاحظه و رودربایستی آنها را به مخاطبان ارائه میدهند. از این روست که گاه تاجری ثروتمند ارج و قربی کمتر از یک کشاورز ساده مییابد.
در افسانههای لرستان وزیر با فراوانی ٢٠ مورد در دسته شخصیتهای منفی داستان قرار میگیرد و هر چند در رتبه بالای اجتماعی قرار گرفته بیشتر به عنوان فتنهگر و مخرب شناخته میشود.
بخت و تقدیر در کسب ثروت
اعتقاد به نیروهای غیبی از دیرباز در تفکر ایرانیان وجود داشته است، ریشه این اندیشه به زمانهای بسیار دور باز میگردد. اعتقاد به جادو در تمام اقوام رواج داشته و بر اساس آن، نیروهای نهانی دو جنبه مثبت و منفی پیدا میکرده است. نیروهای اهریمنی طالب و عامل شر و نیروهای اهورایی طالب و عامل نیکی و خیر بودند.
غلامحسین یوسفی اندیشه و مقصود افسانهها را چنین توصیف میکند: «در این افسانهها جان کلام آن است که ثابت کند در این جهان، کار به بخت است و به کوشش نیست» و این اندیشه و دستور و فلسفه کسانی است که چون به سعی و عمل، کام و مراد خویش را نمییافتهاند به این پندار شیرین خود را تسلی میدادهاند که سبب کامیابی و کامکاری دیگران نیز کوشش و مجاهده نبوده و بخت و اقبال بوده است. سیماهای نومید و آرزومند سازندگان این قصهها را با همان امواج و خطوط که از امیدها و هوسها و طمعها و نامرادیها حکایت میکند نیز از خلال این افسانهها میتوان مشاهده کرد و این جاست که قول ریکلین از روانشناسان اخیر صادق میآید، آن جا که بین «افسانه» و «رویا» مناسبت و مشابهت میبیند و هر دو را از میل و کام ناشی میشمرد.» (یوسفی، ١٣٧٥: ٢٧)
به نظر میرسد عقیده فوق فقط ناظر بر بخش کوچکی از افسانه باشد. زیرا در افسانهها اصل بر کوشش قهرمان برای دستیابی به مطلوب و مقصود است.
اگر قهرمان داستان صاحب ثروتی میشود بیدلیل نیست. مثلاً در افسانه «حسن چوپان» علت بهروزی و کامیابی قهرمان، نیکی در حق حیوانات است. درواقع به نظر میرسد قهرمان بی دلیل مستحق کسب پاداش نیست. در افسانه «حسن کچل» دعاي مادر برای افزایش رزق و روزی، بالاخره به ثمر مینشیند و پسر به راهنمایی ماری که او را مدد رسانده است گنجی عظیم مییابد.
در این میان نکته جالب، نکوهش تنبلی یا طمعورزی است. مثلاً در افسانه «بردعلی»، شخصیت اصلی که مردی فقیر و بیکار است زماني که دنبال کار میگردد با زنی آشنا میشود که او را تشویق میکند که دنبال کار نرود و با زن و فرزندانش در منزل وی ساکن شود. عاقبت این طمعورزی، فرو رفتن در کام زن- دیو افسانه است.
اهمیت و نقش شاه در افسانههای لری
پیشتر گفته شد که افسانه بیتأثیر از اساطیر قومی و ملی نیست. شاهان و شاهزادگان نیز از مهمترین اجزاء سازنده اساطیرند. مثلاً در مصر باستان، شاه، فرزند رع (خدای خورشید) است و به همین سبب او نیز خصوصیات خداوندی – در نظر مصریان باستان – داشت. در بینالنهرین هنگامیکه فردی بر تخت پادشاهی مینشست، فرزند خدا لقب میگرفت و بعد از آن بود که «نقش خدا را در زمین ایفا میکرد و نماینده ملت خویش در پیش خدایان بود» (هینلز، ١٣٧٧: ٥٣-٥١)
به عبارتی شاه، رابط و واسط بین بندگان و خدا بود و جنبه تقدس و الوهیت داشت. در دوره ساسانیان و در ایران بعضی از شاهان و بخصوص خسرو انوشیروان نقش شاه – موبد را داشت. (بهار، ١٣٧٥: ٥٥)
به این ترتیب حاکمیت سیاسی و دینی توأمان به شاه داده میشد. به باور ایرانیان باستان نیروهای خیر در ستیز خود با شر دو ابزار در اختیار دارند؛ همدینان و سلطنت. این دو گرچه همزیستی دارند، اما با هم منطبق نمیشوند. فرمانبرداری از شاه و شناخت و پیروی از «دین بهی» دو عامل هستند که برای شکست دادن شر لازمند. «شاه خوب تجلی روح نیکوکار خدا و نماد فرمانروایی او بر زمین است. وظیفه او این است که آفرینش و دین بهی و شادمانی رعیت را گسترش دهد، زیرا اینها تجلیات آرزوهای خدا برای انسان است....» (هینلز، پيشين: ١٥٣)
داریوش هخامنشی در یکی از سنگنوشتهها، خود را دقیقاً همان تجلی روح نیکوکار معرفی میکند چرا که او جهان را به اعتلا رسانده است: «به لطف اهورامزدا این کار را انجام دادهام، آنچه کردهام در نظر همه جهان عالی مینماید.» (همان،١٥٥).
«شاهان قصهها فقط تمثیلات وابسته به نظام دنیویاند و بنابراین این تمثیلات تنها به طور غیر مستقیم میتوانند به روانشناسی مربوط شوند. لیکن روایت مردمی در بازیها و ترفندهای نمادی بسی تردست است و به همین جهت شاهان موهوم حکایات آن، همه طبعاً ناخودآگاهند.» (دلاشو، ١٣٦٦: ١١٢)
اما در افسانهها، شخصیت برجسته و روحانی شاهان به شکل ایفاکننده یک نقش ساده تنزل مییابد. در اغلب افسانهها حضور و نقش شاه در همین حد است که پسر یا دختری دارد که قهرمان اصلی داستان، سرانجام با آن پسر یا دختر شاهزاده ازدواج میکند.
در افسانهها، شاه که مظهر و دارنده نیروهای معنوی و مادی است و همه چیز تحت فرمان اوست - اغلب مانند مردم عادی فاقد قدرتهای خارقالعاده و اساطیری است. آنها از آینده بیخبرند و اشتباه میکنند و سرانجام متوجه عمل ناشایست خود میشوند. از معدود موارد حائز اهمیت در مورد شاهان افسانهها، شاید همان مکان زندگی آنها، قصر باشد که اغلب قهرمان داستان، قصری مجللتر از او میسازد و با همسرش در آن به سر میبرد. «یرژی چیپک» معتقد است افسانهها با شخصیت شاه و شاهزاده برای تفنن و سرگرمی«اشراف» و «هیأت حاکمه» ساخته و پرداخته شدهاند (چیپک، ١٣٧٧: ٥٨) اما به نظر چنین نمیرسد که افسانهها صرفاً برای سرگرمی شاهان و درباریان نقل شده باشند. چرا که باید درصد عظیمی از افسانهها را در بررسی کنار گذاشت و به موارد اندکی بسنده کرد.
به نظر میرسد افسانهها بیشتر ساخته و پرداخته اذهان اساطیری عامه مردم باشد که در تصورات، آرمانهای زندگی مادی و گاه معنوی را در شاه و قصر او پنداشتهاند و بازتاب آن در افسانهها، تلاش برای ازدواج با پسر یا دختر پادشاه است. زیرا در تصورات قومی، شاه نماد اندیشه خیر زمینی است و از سویی قهرمان نیز مظهر خیر است و آن گاه که بین آن دو به واسطه ازدواج با پسر یا دختر شاه یا بیواسطه به سبب ازدواج با خود شاه، اتصال صورت گیرد، تکامل و تعالی حاصل میشود. قهرمان داستان میتواند چوپان سادهدلی باشد که به قصد دستیابی به دختر پادشاه، دروغهای بزرگ بگوید. فاصله طبقاتی عظیمی که بین آن دو است با نیروی ذکاوت و هوش از بین میرود. حتی در برخی از افسانهها شاهدیم قهرمان، خود شاهزادهای است که مورد بیمهری قرار گرفته یا به دلایل دیگری، قصر پدرش را ترک میکند و در جایی دیگر با شاهزادهای ازدواج میکند.
در افسانههای عامیانه مردم، شاه از آنها دور نیست و در کاخ بزرگ با اتاقهای تو در تو زندگی نمیکند بلکه او نیز مانند همه مردم فرزندانی دارد که همپای «دختر پوستیندوز» به مکتبخانه میروند و در میان مردم عادی زندگی میکنند. در خانه شاه به روی همه باز است و همه به عروسی پسرش میروند. دختران شاه در میدان شهر جمع میشوند و با سیب، جوان مورد نظر خود را که ممکن است از مردم عادی باشد، انتخاب میکنند.
در این میان البته نباید از نظر دور داشت که افسانههایی نیز با صبغه سیاسی وجود دارند که قهرمان اصلی آن شاه است. مانند افسانههای مربوط به شاه عباس که به احتمال زیاد برخی از آن افسانهها، اصلی قدیمیتر داشتهاند و در زمان همان شاهان، با مقاصد و مطامع سیاسی ویژه ساخته و پرداخته شدهاند.
در لرستان برای شاه عباس وجهی قدسی تعریف میشود. از سوی دیگر مهمترین وظیفه او رفع مشکلات مردم معرفی میشود. مثلاً در افسانه «شاه عباس و چارهنویس» ذکر ميشود که هر وقت یکی از مردم دچار مشکلی میشد، شاه عباس دچار دلدرد شدیدی میشد بهگونهای که تا آن مشکل را رفع نمیکرد دلدردش نیز بهبود نمییافت.
چند نمونه از افسانهها
افسانه زیر با محوریت کار و تلاش به صورت خلاصه ذکر میشود:
افسانه شش برادر
کشاورزی صاحب شش پسر با شش خصوصیت اخلاقی متفاوت است. بعد از مرگ او پسرها هر یک به راهی میروند و در شش جاده مختلف به نامهای راه زور و قدرت، راه شهوت و هوس، راه جاه و مقام، راه گنج و ثروت، راه تجارت و پول، راه کار و زحمت پیش میروند. پسر کوچک که راه کار و زحمت را برگزیده برادران دیگرش را از بلایایی که دچارش شدهاند نجات میدهد و در آخر افسانه همه برادرها راه کار و تلاش را برای زندگی خود انتخاب میکنند.
افسانه گندم
دو برادر به سختی و با کشت بر روی تکه زمین پدریشان روزگار را به سختی میگذرانند. برادر بزرگتر صاحب زن و چند فرزند و برادر کوچک در آرزوی ازدواج است. فصل درو میرسد. گندمها چیده و خرمن ميشوند. شب اول برادر کوچک در کنار خرمن میخوابد. نیمههای شب تصمیم میگیرد بخشی از سهم خود را بر روی سهم برادر اضافه کند چرا که نمیتواند گرسنگی برادرزادههایش را تصور کند. شب بعد برادر بزرگتر در کنار خرمن میخوابد و نیمهشب بخشی از سهم خود را بر روی گندمهای خرمن شده برادر کوچک میریزد تا شاید او بتواند ازدواج کند. این امر موجب افزایش برکت محصول آنها میشود به گونهای که هر دانه گندم به هفتاد دانه تبدیل میشود. هر دو برادر به کام دلشان میرسند اما افراد محروم را هم فراموش نمیکنند.
افسانه چوپان و تاجر
چوپانی با زحمت فراوان هر روز احشام اهل روستا را به چرا میبرد و دستمزدش را که تکه نانی بود با حیوانات دیگر تقسیم میکرد. بالاخره روزی به دنبال کار پردرآمدتری به شهر میرود. تاجری او را به شرط چهل روز استراحت و یک روز کار سخت به خدمت میگیرد. روز کار سخت فرا میرسد جوان برای به دست آوردن سنگهاي گرانقیمت خود را به خطر میاندازد اما حیوانات به او یاری ميرسانند. پسر دوباره با لباس مبدل به سراغ تاجر میرود و با ترفندی او را وادار به انجام همان عملی میکند که او دیگران را مجبور میکرده است.
جمعبندي
افسانههای لرستان دنبال اندیشه همت و تلاش جاری در فرهنگ ایرانیاند که خود را در چهرهای متعالی و وابسته به فرهنگ پایه خویش پیش روی مخاطبان قرار میدهند. در این افسانهها بر کار و تلاش فردی و جمعی تکیه میشود اما از آن مهمتر بر اصل کمکرسانی و کسب رزق و روزی حلال تأکید میگردد. امری که حتی دلیلی برای دستیابی قهرمان داستان به جایگاه اقتصادی و منزلت اجتماعی متعالی است. از این روی حتی بهروزی قهرمان بیدلیل و غیرمنطقی نیست و بر محاسبات کاملاً عقلانی بنا گذاشته شده است و آن چیزی جز پیروزی اندیشه و عمل خیر در مقابل اندیشه شر نیست و چون تلاش کردن و زحمت کشیدن امری مرتبط با خیر است قهرمان به عنوان یک شخصیت مثبت این جایگاه را به دست میآورد و باز آن داستان مکرر پیروزی اهورا بر اهریمن تکرار میشود. شاید این موضوع چکیده تمام افسانههای ایرانی بدون در نظر گرفتن محتوا و شخصیتهای آن باشد.
منابع
بهار، مهرداد (١٣٧٥) ادیان آسیایی، تهران: چشمه.
جهازی، ناهید (١٣٨٨) «شخصیت پردازی در افسانههاي ایرانی»، فصلنامه فرهنگ مردم ایران، ش ١٧.
چیپک، یرژی (١٣٧٧) «درآمدی بر قصههای عامیانه فارسی»، ترجمه یعقوب آژند، فصلنامه ادبیات داستانی، ش ۴٩.
خدیش، پگاه (١٣٨٦) «نمود اجتماعی شخصیت در افسانههای ایرانی»، فصلنامه فرهنگ مردم، س 6، ش ٢٣.
دلاشو، م. لوفلر (١٣٦٦) زبان رمزی قصههای پریوار، تهران: توس.
روحالامینی، محمود (١٣٧۴) گرد شهر با چراغ، تهران: عطار.
مارزلف، اولریش (١٣٧٦) طبقهبندی قصههای ایرانی، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران: سروش.
هینلز، جان (١٣٧٧) شناخت اساطیر ایران، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران: چشمه و آویشن.
یوسفی، غلامحسین (١٣٧٥) «افسانههای عامیانه»، فصلنامه کرمان، ش ٢٠ و ٢١.
چون کوزه درکوره ی زندگی تن به آتش سپردم اما افسوس به آبی نرسیدم