نم عشق بابر گردان فارسی
مه که بی تو نه سر دارم نه سامو
همه عمرم وپا ت باختم چه اسو
مه هم سی خوم بهاری سوزه مرغی
ده دل کاشتم و امید روزگارو
نه چی ایسه سر چومم بیده هشگ
نشونم کردنه گل هیمه یارو
خورداری که دار هشگه بی بلگ
چکر ده نزنه وا او بارو
نم عشقت دریغ کردی وه جونم
گلالت بی نصیوه خدا دارو
خور ناری چی اوردی وه روزم
نه شو دارم نه روز چی نووه دارو
خیالت دم گریت صبر وقرارم
انوس نارم بپرس ده شو بییارو
امیدم ها وجا روزی برسه
نجات بخشی طبیبی دی دراسو
علاج ناعلاج درد کهنم
وسیلی لو خنه بکونه درمو
شعر از فرامرز محمدی
برگردان شعرنم عشق
1--بی تودیگر سر و سامانی برایم نمانده است
و چه آسان همه ی عمر م را به پایت باختم.
2-در دل پر از امیدم برای خودمرغزاری سر سبزاز جنس بهار
کاشتم تا برای روزگاران وبرای یادگاری باقی بماند .
3-به حال و روز اکنونم ننگر که ان سبزی و طراوت کنون خشک وبی برگ شده است
و گروه هیزم کشان روزگارطمع در بریدن و شکستن و سوختنم کرده اند.
4-ای که مرا به این روز انداخته ای خبر داری که درخت خشک و بی برگ
دیگر با آب وبارش باران دوباره سر سبزوبا طراوت نمی شود.
5-ای بی وفا چرا نم عشقت را از من دریغ کردی تا به این روز افتادم
ورود خانه ی مهرت را نصیب رقیبانی کردی که بخت یارشان بود.
6-خبر داری که با بی مهری ات چه بلائی بر سرم آوردی
از بیقراری صبح شب ندارم همچون شب زنده داران همیشه بیدار م.
7-خیالت ارامشم راگرفت وصبر و قرار را با خود برد
لحظه ای خواب به چشمانم نمی اید اگر باور نداری از شب زنده داران حالم را بپرس
8-اما با این همه رنج و مشقت هنوز امیدوارم که شاید روزی
طبیبی دردشناس و حکیمی درد اشنا سر برسد.
9-واین درد کهنه وبیدرمانم را
با نگاهی ویا لبخندی مهربانانه درمان کند