خرد

 

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب

 

…  نام خداوند جان و خرد

کزین برتر اندیشه برنگذرد

خداوند نام و خداوند جای

خداوند روزی ده رهنمای

خداوند …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - ستایش خرد

 

…  ای خردمند وصف خرد

بدین جایگه گفتن اندرخورد

کنون تا چه داری بیار از خرد

که گوش نیوشنده زو …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اندر آفرینش عالم

 

…  و آرام جوید همی

وزان زندگی کام جوید همی

نه گویا زبان و نه جویا خرد

ز خاک و ز خاشاک تن پرورد

نداند بد و نیک فرجام کار

نخواهد ازو بندگی کردگار

چو دانا …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۴ - گفتار اندر آفرینش مردم

 

…  این بندها را سراسر کلید

سرش راست بر شد چو سرو بلند

به گفتار خوب و خرد کاربند

پذیرندهٔ هوش و رای و خرد

مر او را دد و دام فرمان برد

ز راه خرد بنگری اندکی

که …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر

 

…  همچو چشم خروس

محمد بدو اندرون با علی

همان اهل بیت نبی و ولی

خردمند کز دور دریا بدید

کرانه نه پیدا و بن ناپدید

بدانست کو موج خواهد زدن

کس از غرق …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۸ - گفتار اندر فراهم آوردن کتاب

 

…  دروغ و فسانه مدان

به رنگ فسون و بهانه مدان

ازو هر چه اندر خورد با خرد

دگر بر ره رمز و معنی برد

یکی نامه بود از گه باستان

فراوان بدو اندرون …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۹ - داستان دقیقی شاعر

 

…  بسی

همی خواند خواننده بر هر کسی

جهان دل نهاده بدین داستان

همان بخردان نیز و هم راستان

جوانی بیامد گشاده زبان

سخن گفتن خوب و طبع روان

به شعر آرم این …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱۱ - در داستان ابومنصور

 

…  دست کردم دراز

یکی مهتری بود گردنفراز

جوان بود و از گوهر پهلوان

خردمند و بیدار و روشن روان

خداوند رای و خداوند شرم

سخن گفتن خوب و آوای نرم

مرا گفت کز …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۲

 

…  رهانید دست

جهانسوز مار از جهانجوی جست

برآمد به سنگ گران سنگ خرد

همان و همین سنگ بشکست گرد

فروغی پدید آمد از هر دو سنگ

دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ

نشد …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۱

 

…  کشور به کشور گرفتی شتاب

چنین سال پنجه برنجید نیز

ندید از هنر بر خرد بسته چیز

همه کردنیها چو آمد به جای

ز جای مهی برتر آورد پای

به فر کیانی یکی تخت …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۳

 

…  سپید

بسازید و آمد دلی پرامید

شه تازیان چون به نان دست برد

سر کم خرد مهر او را سپرد

سیم روز خوان را به مرغ و بره

بیاراستش گونه گون یکسره

به روز چهارم چو …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۴

 

…  پیوند از جمشید

برو تیره شد فرهٔ ایزدی

به کژی گرایید و نابخردی

پدید آمد از هر سویی خسروی

یکی نامجویی ز هر پهلوی

سپه کرده و جنگ را ساخته

دل از مهر …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۳

 

…  خورشید یاقوت زرد

سپهبد به هرجا که بد موبدی

سخن دان و بیداردل بخردی

ز کشور به نزدیک خویش آورید

بگفت آن جگر خسته خوابی که دید

نهانی سخن کردشان آشکار

ز …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۴

 

…  جدا شد چو طاووس نر

بهر موی بر تازه رنگی دگر

شده انجمن بر سرش بخردان

ستاره‌شناسان و هم موبدان

که کس در جهان گاو چونان ندید

نه از پیرسر کاردانان …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۵

 

…  گفت با مرد زنهاردار

که اندیشه‌ای در دلم ایزدی

فراز آمدست از ره بخردی

همی کرد باید کزین چاره نیست

که فرزند و شیرین روانم یکیست

ببرم پی از خاک …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۶

 

…  مرز ایران زمین

یکی مرد بد نام او آبتین

ز تخم کیان بود و بیدار بود

خردمند و گرد و بی‌آزار بود

ز طهمورث گرد بودش نژاد

پدر بر پدر بر همی داشت یاد

پدر بد ترا …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷

 

…  کند پشت راست

از آن پس چنین گفت با موبدان

که ای پرهنر با گهر بخردان

مرا در نهانی یکی دشمن‌ست

که بربخردان این سخن روشن است

به سال اندکی و به دانش …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۸

 

…  به خورشید بر برد سر

کمر تنگ بستش به کین پدر

برون رفت خرم به خرداد روز

به نیک اختر و فال گیتی فروز

سپاه انجمن شد به درگاه او

به ابر اندر آمد سرگاه …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۰

 

…  مرد دلیر آمدی

چه مایه جهان گشت بر ما ببد

ز کردار این جادوی بی‌خرد

ندیدیم کس کاین چنین زهره داشت

بدین پایگه از هنر بهره داشت

کش اندیشهٔ گاه او آمدی

و …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۲

 

…  به کردار باد

بران گرزهٔ گاوسر دست برد

بزد بر سرش ترگ بشکست خرد

بیامد سروش خجسته دمان

مزن گفت کاو را نیامد زمان

همیدون شکسته ببندش چو سنگ

ببر تا …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲

 

…  و آوازشان

ز دهقان پر مایه کس را ندید

که پیوستهٔ آفریدون سزید

خردمند و روشن‌دل و پاک‌تن

بیامد بر سرو شاه یمن

نشان یافت جندل مر اورا درست

سه دختر …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۳

 

…  دل و پاک‌دین

به کاری که پیش آیدش پیش‌بین

زبان راستی را بیاراسته

خرد خیره کرده ابر خواسته

شما هر چه گویم ز من بشنوید

اگر کار بندید خرم بوید

یکی ژرف‌بین …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۶

 

…  بودیم زیبای تخت

یکی کهتر از ما برآمد به بخت

اگر مهترم من به سال و خرد

زمانه به مهر من اندر خورد

گذشته ز من تاج و تخت و کلاه

نزیبد مگر بر تو ای پادشاه

سزد …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۷

 

…  که ای شهریار

نگه کن بدین گردش روزگار

که چون باد بر ما همی بگذرد

خردمند مردم چرا غم خورد

همی پژمراند رخ ارغوان

کند تیره دیدار روشن‌روان

به آغاز گنج …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۳

 

…  شده داغ دل بر گناه

همی سوی پوزش نمایند راه

چه گفتند دانندگان خرد

که هر کس که بد کرد کیفر برد

بماند به تیمار و دل پر ز درد

چو ما مانده‌ایم ای شه …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۴

 

…  ناسگالیده میش

پلنگ از پس پشت و صیاد پیش

شکیبایی و هوش و رای و خرد

هژبر از بیابان به دام آورد

و دیگر ز بد مردم بد کنش

به فرجام روزی بپیچد تنش

ببادافره …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲۰

 

…  دمه

برفتند یکسر گروها گروه

پراگنده در دشت و دریا و کوه

یکی پرخرد مرد پاکیزه مغز

که بودش زبان پر ز گفتار نغز

بگفتند تازی منوچهر شاه

شوم گرم و باشد …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱

 

…  تاجداران شکار منست

همم دین و هم فرهٔ ایزدیست

همم بخت نیکی و هم بخردیست

شب تار جویندهٔ کین منم

همان آتش تیز برزین منم

خداوند شمشیر و زرینه …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲

 

…  زاد

نکردند یک هفته بر سام یاد

شبستان آن نامور پهلوان

همه پیش آن خرد کودک نوان

کسی سام یل را نیارست گفت

که فرزند پیر آمد از خوب جفت

یکی دایه بودش به …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۳

 

…  آشکاراش کردم نهان

بفرمود پس شاه با موبدان

ستاره‌شناسان و هم بخردان

که جویند تا اختر زال چیست

بران اختر از بخت سالار کیست

چو گیرد بلندی چه خواهد …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۴

 

…  کام

به بالا به کردار آزاده سرو

به رخ چون بهار و به رفتن تذرو

دل بخردان داشت و مغز ردان

دو کتف یلان و هش موبدان

ز ضحاک تازی گهر داشتی

به کابل همه بوم و …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۵

 

…  گشت پرآتش از مهر زال

ازو دور شد خورد و آرام و هال

چو بگرفت جای خرد آرزوی

دگر شد به رای و به آیین و …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۶

 

…  پنج ترک پرستنده بود

پرستنده و مهربان بنده بود

بدان بندگان خردمند گفت

که بگشاد خواهم نهان از نهفت

شما یک به یک رازدار منید

پرستنده و غمگسار …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۷

 

…  نهفت

مگر آنکه باشد میان دو تن

سه تن نانهانست و چار انجمن

بگوی ای خردمند پاکیزه رای

سخن گر به رازست با ما سرای

پرستنده گفتند یک با دگر

که آمد به دام …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۹

 

…  زال زر

که با تخت و تاجست وبا زیب و فر

همی مهرشان هر زمان بیش بود

خرد دور بود آرزو پیش بود

چنین تا سپیده برآمد ز جای

تبیره برآمد ز پرده‌سرای

پس آن ماه …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۰

 

…  با موبدان

سرافراز گردان و فرخ ردان

به شادی بر پهلوان آمدند

خردمند و روشن روان آمدند

زبان تیز بگشاد دستان سام

لبی پر ز خنده دلی شادکام

نخست آفرین …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۱

 

…  برخاست از خواب با موبدان

یکی انجمن کرد با بخردان

گشاد آن سخن بر ستاره شمر

که فرجام این بر چه باشد گذر

دو گوهر چو آب و چو آتش به …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۲

 

…  دیدگان آب مهر

به خون دو نرگس بیاراست چهر

به مادر چنین گفت کای پر خرد

همی مهر جان مرا بشکرد

مرا مام فرخ نزادی ز بن

نرفتی ز من نیک یا بد سخن

سپهدار دستان …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۳

 

…  مهراب گفت این سخن

نوآوردی و نو نگردد کهن

سرای سپنجی بدین سان بود

خرد یافته زو هراسان بود

یکی اندر آید دگر بگذرد

گذر نی که چرخش همی بسپرد

به شادی و انده …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۴

 

…  رفت هر گونه با موبدان

به پیش سرافراز شاه ردان

چنین گفت با بخردان شهریار

که بر ما شود زین دژم روزگار

چو ایران ز چنگال شیر و پلنگ

برون آوریدم به رای …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۵

 

…  کزین باک نیست

سرانجام آخر به جز خاک نیست

پدر گر به مغز اندر آرد خرد

همانا سخن بر سخن نگذرد

و گر برگشاید زبان را به خشم

پس از شرمش آب اندر آرم به …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۶

 

…  به نزدیک سام

زبان برگشایم چو تیغ از نیام

بگویم بدو آنچه گفتن سزد

خرد خام گفتارها را پزد

ز من رنج جان و ز تو خواسته

سپردن به من گنج آراسته

بدو گفت مهراب …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۷

 

…  گر همال

مر آن دخت او را کجا دید زال

به روی و به موی و به خوی و خرد

به من گوی تا باکی اندر خورد

ز بالا و دیدار و فرهنگ اوی

بران سان که دیدی یکایک …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۹

 

…  تا موبدان و ردان

ستاره‌شناسان و هم بخردان

کنند انجمن پیش تخت بلند

به کار سپهری پژوهش کنند

برفتند و بردند رنج دراز

که تا با …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۰

 

…  تا بپرسند ازو چند چیز

نهفته سخنهای دیرینه نیز

نشستند بیدار دل بخردان

همان زال با نامور موبدان

بپرسید مر زال را موبدی

ازین تیزهش راه بین بخردی

که از …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۵

 

…  و یال اوی

ز آواز او اندر آید ز پای

دل مرد جنگی برآید ز جای

به جای خرد سام سنگی بود

به خشم اندرون شیر جنگی بود

به بالای سرو و به نیروی پیل

به آورد خشت …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۷

 

…  زال را کای پسر

نگر تا نباشی جز از دادگر

به فرمان شاهان دل آراسته

خرد را گزین کرده بر خواسته

همه ساله بر بسته دست از بدی

همه روز جسته ره ایزدی

چنان دان …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱

 

…  گشت ویران ز کردار اوی

غنوده شد آن بخت بیدار اوی

بگردد همی از ره بخردی

ازو دور شد فرهٔ ایزدی

چه باشد اگر سام یل پهلوان

نشیند برین تخت روشن روان

جهان …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۴

 

…  گلاب

تنم را بدان جای جاوید خواب

سپار ای برادر تو پدرود باش

همیشه خرد تار و تو پود باش

بگفت این و بگرفت نیزه به دست

به آوردگه رفت چون پیل مست

چنین گفت با …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱۲

 

…  بزرگان ستایش کنیم

همان پیش یزدان نیایش کنیم

چنین گفت اغریرث پرخرد

کزین گونه گفتار کی درخورد

ز من آشکارا شود دشمنی

بجوشد سر مرد آهرمنی

یکی چاره سازم …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱۳

 

…  کانگیختی

که با شهد حنظل برآمیختی

بفرمودمت کای برادر به کش

که جای خرد نیست و هنگام هش

بدانش نیاید سر جنگجوی

نباید به جنگ اندرون آبروی

سر مرد جنگی خرد …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی زوطهماسپ » پادشاهی زوطهماسپ

 

…  یکی شاه بیداربخت

که باشد بدو فرهٔ ایزدی

بتابد ز دیهیم او بخردی

ز تخم فریدون بجستند چند

یکی شاه زیبای تخت بلند

ندیدند جز پور طهماسپ زو

که زور …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۳

 

…  دو فرسنگ ماند

سپهبد جهاندیدگان را بخواند

بدیشان چنین گفت کای بخردان

جهاندیده و کارکرده ردان

هم ایدر من این لشکر آراستم

بسی سروری و مهی …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۵

 

…  پرفسون

بدو گفت بگزین ز لشکر سوار

وز ایدر برو تا در کوهسار

دلیر و خردمند و هشیار باش

به پاس اندرون نیز بیدار باش

که ایرانیان مردمی ریمنند

همی ناگهان بر …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۳

 

…  و چون بارمان دلیر

که بودی شکارش همه نره شیر

خزروان کجا زال بشکست خرد

نمودش بگرز گران دستبرد

شماساس کین توز لشکر پناه

که قارن بکشتش به آوردگاه

جزین …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۴

 

…  و رنج

شدن تنگ‌دل در سرای سپنج

مگر رام گردد برین کیقباد

سر مرد بخرد نگردد ز داد

کس از ما نبینند جیحون بخواب

وز ایران نیایند ازین روی آب

مگر با درود و …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۵

 

…  و شهری همه یکسرند

همه پادشاهی مرا لشکرند

همه در پناه جهاندار بید

خردمند بید و بی‌آزار بید

هر آنکس که دارد خورید و دهید

سپاسی ز خوردن به من …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱

 

…  که گیریم ازو پند باز

کزین پند ما نیست خود بی‌نیاز

ز پند و خرد گر بگردد سرش

پشیمانی آید ز گیتی برش

به آواز گفتند ما با توایم

ز تو بگذرد پند کس …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۳

 

…  چون پیل مست

بدیدی و کس را ندادی تو دست

چو با تاج و با تخت نشکیفتی

خرد را بدین‌گونه بفریفتی

کنون آنچ اندر خور کار تست

دلت یافت آن آرزوها که جست

ازان نره …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۴

 

…  دیو سپید

به جان از تو دارند هرگز امید

کنون گردن شاه مازندران

همه خرد بشکن بگرز گران

چنین پاسخش داد رستم که راه

درازست و من چون شوم کینه خواه

ازین …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۶

 

…  گفت کای داور راستگوی

هرانکس که از دادگر یک خدای

بپیچد نیارد خرد را به جای

برین چشمه آبشخور میش نیست

همان غرم دشتی مرا خویش نیست

به جایی که تنگ اندر …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۷

 

…  سم

چو تندر خروشید و افشاند دم

تهمتن چو از خواب بیدار شد

سر پر خرد پر ز پیکار شد

به گرد بیابان یکی بنگرید

شد آن اژدهای دژم ناپدید

ابا رخش بر خیره …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۲

 

…  اندرو زشت و خوب

نخست آفرین کرد بر دادگر

کزو دید پیدا به گیتی هنر

خرد داد و گردان سپهر آفرید

درشتی و تندی و مهر آفرید

به نیک و به بد دادمان دستگاه

خداوند …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۲

 

…  و خیره بماند

به سودابه بر نام یزدان بخواند

یکی انجمن ساخت از بخردان

ز بیداردل پیر سر موبدان

سزا دید سودابه را جفت خویش

ببستند عهدی بر آیین و …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۶

 

…  بدرد

که دلشان چنین برتری یاد کرد

همی تاج او خواست افراسیاب

ز راه خرد سرش گشته شتاب

برفتیم با نیزه‌های دراز

برو تلخ کردیم آرام و ناز

ازیشان و از ما بسی …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۸

 

…  تا جنگ سازد به تیر و کمان

ز هر گونه‌ای هست آواز این

نداند بجز پر خرد راز این

پریدند بسیار و ماندند باز

چنین باشد آنکس که گیردش آز

چو با مرغ پرنده نیرو …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۹

 

…  بیدار بخت

چو کاووس نشنیدم اندر جهان

ندیدم کس از کهتران و مهان

خرد نیست او را نه دانش نه رای

نه هوشش بجایست و نه دل بجای

رسیدند پس پهلوانان بدوی

نکوهش …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۰

 

…  آمد بتنگی فراز

هم از تو نگردد به پرهیز باز

چو همره کنی جنگ را با خرد

دلیرت ز جنگ‌آوران نشمرد

خرد را و دین را رهی دیگرست

سخنهای نیکو به بند اندرست

کنون …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۲

 

…  سرای سپنج

یکی زو تن آسان و دیگر به رنج

برین و بران روز هم بگذرد

خردمند مردم چرا غم خورد

سخنهای این داستان شد به بن

ز سهراب و رستم سرایم …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴

 

…  بوی

دو ابرو کمان و دو گیسو کمند

به بالا به کردار سرو بلند

روانش خرد بود تن جان پاک

تو گفتی که بهره ندارد ز خاک

از او رستم شیردل خیره ماند

برو بر جهان …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۶

 

…  رزم دیده هجیر

که با زور و دل بود و با دار و گیر

هنوز آن زمان گستهم خرد بود

به خردی گراینده و گرد بود

یکی خواهرش بود گرد و سوار

بداندیش و گردنکش و …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷

 

…  به دشت نبرد

بدین سان به ابر اندر آورد گرد

نهانی بسازیم بهتر بود

خرد داشتن کار مهتر بود

ز بهر من آهو ز هر سو مخواه

میان دو صف برکشیده سپاه

کنون لشکر و دژ …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۰

 

…  ایران ار ایدون که سهراب گرد

بیاید نماند بزرگ و نه خرد

شما هر کسی چارهٔ جان کنید

خرد را بدین کار پیچان کنید

به ایران نبینید ازین پس …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۵

 

…  ز کردار تست

هم از تو شکسته هم از تو درست

ازین دو یکی را نجنبید مهر

خرد دور بد مهر ننمود چهر

همی بچه را باز داند ستور

چه ماهی به دریا چه در دشت گور

نداند …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۷

 

…  از غم پر از کار اوی

یکی داستان زد برین شهریار

که دشمن مدار ارچه خردست خوار

چو رستم ز دست وی آزاد شد

بسان یکی تیغ پولاد شد

خرامان بشد سوی آب روان

چنان …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۲۰

 

…  اکنون به گفتار سرد

به گیتی که کشتست فرزند را

دلیر و جوان و خردمند را

نکوهش فراوان کند زال زر

همان نیز رودابهٔ پرهنر

بدین کار پوزش چه پیش آورم

که …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱

 

…  ای سخن گوی بیدار مغز

یکی داستانی بیرای نغز

سخن چون برابر شود با خرد

روان سراینده رامش برد

کسی را که اندیشه ناخوش بود

بدان ناخوشی رای اوگش بود

همی …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۳

 

…  او خیره ماند

بروبر همی نام یزدان بخواند

بدان اندکی سال و چندان خرد

که گفتی روانش خرد پرورد

بسی آفرین بر جهان آفرین

بخواند و بمالید رخ بر زمین

همی گفت …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۴

 

…  کس که از دور بیند ترا

شود بیهش و برگزیند ترا

ازین خوب رویان بچشم خرد

نگه کن که با تو که اندر خورد

سیاوش فرو ماند و پاسخ نداد

چنین آمدش بر دل پاک یاد

که …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۵

 

…  تاج او آسمان منست

چو بشنید ازو آفرین کرد و گفت

که با جان پاکت خرد باد جفت

وزان پس خروشیدن نای و کوس

برآمد بیامد سپهدار طوس

به درگاه بر انجمن شد …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۶

 

…  داد پاسخ که پرسش مکن

مگو این زمان ایچ با من سخن

بمان تا خرد بازیابم یکی

به بر گیر و سختم بدار اندکی

زمانی برآمد چو آمد به هوش

جهان دیده با ناله …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۷

 

…  پر شتاب

کسی کاو ببیند سرانجام بد

ز کردار بد بازگشتش سزد

دلی کز خرد گردد آراسته

یکی گنج گردد پر از خواسته

اگر زیر نوش اندرون زهر نیست

دلت را ز رنج و …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۸

 

…  به ما بر دژم روزگار

چو آمد درخت بزرگی به بار

نپذرفت زان دو خردمند پند

دگرگونه بد راز چرخ بلند

چنین داد پاسخ که فرمان شاه

برانم که برتر ز خورشید و …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۹

 

…  شتاب

پراگنده نامش به گیتی بدیست

ولیکن جز اینست مرد ایزدیست

خرد دارد و رای و هوش بلند

به خیره نیاید به راه گزند

مرا نیز خویشیست با او به خون

همش …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۰

 

…  ارجمند

جریره سر بانوان بلند

بفرمود یکسر به فرمانبران

زدن دست آن خرد بر زعفران

نهادند بر پشت این نامه بر

که پیش سیاووش خودکامه بر

بگویش که هر چند من …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۱

 

…  پیش خواند

سخنهای آگنده را برفشاند

نخست آفریننده را یاد کرد

ز وام خرد جانش آزاد کرد

ازان پس خرد را ستایش گرفت

ابر شاه ترکان نیایش گرفت

که ای شاه پیروز و …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۲

 

…  تیز

ز درگاه برخواسته رستخیز

همانگاه پیران بیامد چو باد

کسی کش خرد بوی گشتند شاد

چو چشم گرامی به پیران رسید

شد از خون دیده رخش ناپدید

بدو گفت با من چه …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۳

 

…  تا نداند که من خود کیم

بدیشان سپرده ز بهر چیم

نیاموزد از کس خرد گر نژاد

ز کار گذشته نیایدش یاد

بگفت آنچ یاد آمدش زین سخن

همه نو شمرد این سرای …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۴

 

…  خسروی

کنون آشکارا ببینی همی

که بر موج دریا نشینی همی

از اندیشهٔ خرد و شاه سترگ

بیامد به ما بر زیانی بزرگ

کسی کاو بود مهتر انجمن

کفن بهتر او را ز فرمان …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۵

 

…  کند موی و همی ریخت آب

همی گفت رادا سرا موبدا

ردا نامدارا یلا بخردا

دریغ ارغوانی رخت همچو ماه

دریغ آن کیی برز و بالای شاه

خروشان به سر بر پراگند …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۶

 

…  آورد

همانگه سرش را ز تن دور کن

ازو کرگسان را یکی سور کن

کسی کاو خرد جوید و ایمنی

نیازد سوی کیش آهرمنی

چو فرزند باید که داری به ناز

ز رنج ایمن از خواسته …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۷

 

…  پیرزو بخت جهان پهلوان

نیایم جز از شاد و روشن روان

تو مر بیژن خرد را در کنار

بپرور نگهدارش از روزگار

ندانم که دیدار باشد جزین

که داند چنین جز جهان …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸

 

…  پیشه کن

بترس از خدا و میازار کس

ره رستگاری همین است و بس

کنون ای خردمند بیدار دل

مشو در گمان پای درکش ز گل

ترا کردگارست پروردگار

توی بنده و کردهٔ …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۹

 

…  کوه آهن بود یک سوار

چو مور اندر آید به گردش هزار

شود خیره سر گرچه خردست مور

نه مورست پوشیده مرد و ستور

کنند این زره بر تنش چاک چاک

چو مردار گردد کشندش به …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۰

 

…  از تو گر اسپ سیاه

پرستار و گر پور فرخنده ماه

بدو گفت گیو ای گسسته خرد

سخن زان نشان گوی کاندر خورد

به هر باژ گر شاه شهری بدی

ترا زین جهان نیز بهری بدی

که …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۱

 

…  توران جهاندار شاد

سر تخمهٔ نامور کیقباد

فرستادهٔ بختیار و سوار

خردمند و بینادل و دوستدار

گزین کرد ازان نامداران زم

بگفت آنچ بشنید از بیش و کم

بدو گفت …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۲

 

…  و بنهاد آذرگشسپ

نشستند گرد اندرش موبدان

ستاره‌شناسان و هم بخردان

دران شارستان کرد چندان درنگ

که آتشکده گشت با بوی و رنگ

چو یک سال بگذشت لشکر …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیخسرو شصت سال بود » پادشاهی کیخسرو شصت سال بود

 

…  هر سه گوهر بود مایه‌دار

که زیبا بود خلعت کردگار

چو هر سه بیابی خرد بایدت

شناسندهٔ نیک و بد بایدت

چو این چار با یک تن آید بهم

براساید از آز وز رنج و …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » گفتار اندر داستان فرود سیاوش

 

…  باید بدن

بکام کسی داستانها زدن

سپهبد چو خواند ورا دوستدار

نباشد خرد با دلش سازگار

گرش زآرزو بازدارد سپهر

همان آفرینش نخواند بمهر

ورا هیچ خوبی نخواهد …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » داستان کاموس کشانی

 

…  خداوند خورشید و ماه

که دل را بنامش خرد داد راه

خداوند هستی و هم راستی

نخواهد ز تو کژی و کاستی

خداوند بهرام و کیوان و …


متن کامل شعر را ببینید ...

فردوسی